یادت هست مادر؟؟
قاشق را گذاشتی قطار..
هواپیما...
کشتی ..!
ک یک لقمه بیشتر بخورم...
یادت هست مادر؟؟
شدی خلبان،ملوان،لوکومتیوران...
گفتی بخور تا بزرگ شوی..
آقا شوی..خانم طلا بشی...
و من عادت کردم ک همه آن چیزهایی را ک دوست ندارم
ب اجبار قورت بدهم!!!...
حتی بغض های نترکیده ام را...
1391/11/29 - 22:10
دیدگاه
anoshka

{-109-}

1391/11/29 - 22:33